مهـــرناز

و در پشت پرده ها گرگ و میش و سگ و گربه با هم عشق بازی می کنند...

مهـــرناز

و در پشت پرده ها گرگ و میش و سگ و گربه با هم عشق بازی می کنند...

فهمیدنِ بیماری، تنها راه درمان بیماریه

فهمیدنِ بیماری، تنها راه درمان بیماریه

مگه جز من تو این دنیا کسی می گرده دنبالت، کجا میری تو این سرما کجا میری با این حالت

مگه جز من تو این دنیا کسی می گرده دنبالت، کجا میری تو این سرما کجا میری با این حالت

ماند یک منِ دیوانه یاد، ارزانِ تو

ماند یک منِ دیوانه یاد، ارزانِ تو

مرا کم ولی همیشه دوست بدار...

مرا کم ولی همیشه دوست بدار...

به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه کوه

به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه کوه

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

که رفتن من، عین رفتن من باشد، و فرق داشته باشد ، با رفتن دیگران...

که رفتن من، عین رفتن من باشد، و فرق داشته باشد ، با رفتن دیگران...

برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای تو شور می زنه

برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای تو شور می زنه

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

این داستان: اختلاف سنی!

این داستان: اختلاف سنی!

مهـــرناز

یادت باشه قلب تو شکسته نیست
چیزهای شکسته کار نمی کنند

اخراجی ها

جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۰۷ ب.ظ

هِلو دوستان ^_^

من زندم 👋👋

خوبید؟  ^_^

من و یکی از داداشام دو قلوییم. تقریبا پنج سالمون بود که خیلی اتفاقی تو یه روزی که تو خونه تنها بودیم، اتاق خوابمونو آتیش زدیم و بعدش خیلی شیک در اتاق و بستیم و رفتیم پیش همسایه طبقه پایینی مون و در جریانش گذاشتیم. ایشونم زنگ زدن اتش نشانی و پدر و مادر گرام و به خیر گذشت. و بعدا مشخص شد عقلمون‌کار کرده و اگه در اتاق رو نمی بستیم، یحتمل همه جا آتیش می گرفت و‌کل خونه به فنا می رفت :)

بزرگتر که شدیم گذاشتنمون مهدکودک. جفتمونو گذاشتن یه مهدکودک که خب به دلیل شیطنت و این مسائل پیش پا افتاده، هفته اول که آشنایی بود هیچ، هفته دوم اخراج شدیم :|

  • مهرناز .ج

جانم برایتان بگوید از آن جایی که به همراه آقایان، داداشام از همان ابتدا سه بدبختِ فلک زده ی درس نخوان بودیم که عاطل و باطل برای خود جولان می دادیم، خیلی زود با مقوله ی «بچه های شب امتحانی» آشنا شده و دیری نپایید که هر سه با کله به جرگه آنان پیوستیم.

«بچه های شب امتحانی» به خودی خود به سه دسته تقسیم می شوند:

- دسته اول: هیچی ندارهای شب امتحانی

موجوداتی که هیچی ندارند. یعنی چه؟ یعنی برای روز مبارک امتحان، کوفت هم در بساط ندارند. این موجودات سرتاسر سال/ ترم را به یللی تللی و الواطی گذرانده و ناگهان شب امتحان به خود آمده و با کاسه چه کنم چه کنم به پیشواز درس مربوطه رفته و تا پاسی از صبح زیر فشار درس مربوطه شهید می شوند !

و درس مربوطه به هر ضرب و زوری که بود، پاس می شود!

  • مهرناز .ج

اصلا کلا هیچ وقت هیچی رو نفهمیده :|

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

 

 

من‌ - دو دقیقه اون گوشیو بزار کنار، این مبحثم بگم تموم شه

 

 

 

 

اون - من هنوز مبحث قبلی رو نفهمیدم، شما می خواید مبحث جدیدم بگید تموم شه؟

من - خب پس چرا صدات در نمیاد؟ کجاشو نفهمیدی؟

اون - همه جاشو

من - نمیشه که همه جاشو ! پس من دو ساعته دارم واسه خودم توضیح می دم؟

اون - همه جاشو

من - :/

  • مهرناز .ج

شعـر / و خلاص...

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۲ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۲
  • مهرناز .ج

شعـر / چیزی شبیه جنون در من شکل می گیرد...

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۳۷ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۵ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۷
  • مهرناز .ج
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۳
  • مهرناز .ج

شعـر / یلـدا

دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۰ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۱
  • مهرناز .ج

 

و کپی را اختراع کردند تا تنگ نظران جزِ جگر نزنند!

 

سلام به شما عزیزان. حالتان خوب است؟ دیدید چقدر کپی زیاد شده؟ اصلا تکان می خوری، تکان گاهت را هم کپی می کنند! یعنی اگر کپی اختراع نمی شد، روزِ بعضی ها شب نمی شد، شبِ بعضی ها روز نمی شد، استعداهای نهانِ بعضی ها شکوفا نمی شد، اصلا کلا نمی شد...

یک ‌جور کپی می کنند انگار شفا می دهد!

  • مهرناز .ج

نکته ای مهم‌ در مورد مطالب رمز دار

چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۴ ب.ظ

جانم برایتان بگوید که یک نکته ای هست، منتها فکر نمی کردم گفتنش واجب باشد ولی از آن جایی که ظاهرا دارد مشکل ساز میشود و عنقریب است به صورت تک تک و گروهی خِرِ بنده را بجوند، دیگر دندنم نرم، می گویم.

خانم / آقای محترمی که تشریف می آوری اینجا و به مطالبی برمی خوری که توسط رمز عبور قفل شده و با فحش و بد و بیراه و جفتک هم باز نمی شود! جای اینکه با فرهنگ خود چشم ملتی را در آورده و تن من و هفتاد و هفت پشتم را با الفاظ لطیف و رکیک در گور بلرزانید، روی مطلب کلیک کرده و آن را باز کنید. پیسبیلَکی آن پایین ظاهر می شود با عنوان درج نظر که چون مطلب رمز دار است فقط می توانید نظر خصوصی بفرستید.‌ در کادر نظر چهار جای خالی وجود دارد. نام، پست الکترونیک، سایت و پیام. شما می توانید قسمت ها را پر کرده و در آن رمز عبور را از من بخواهید اما به شرطها و شروطها!

  • مهرناز .ج

شعـر به همراه دکلمه / میلادِ آیــدا

پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۰ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۹ آذر ۹۴ ، ۰۳:۵۰
  • مهرناز .ج