مهـــرناز

و در پشت پرده ها گرگ و میش و سگ و گربه با هم عشق بازی می کنند...

مهـــرناز

و در پشت پرده ها گرگ و میش و سگ و گربه با هم عشق بازی می کنند...

فهمیدنِ بیماری، تنها راه درمان بیماریه

فهمیدنِ بیماری، تنها راه درمان بیماریه

مگه جز من تو این دنیا کسی می گرده دنبالت، کجا میری تو این سرما کجا میری با این حالت

مگه جز من تو این دنیا کسی می گرده دنبالت، کجا میری تو این سرما کجا میری با این حالت

ماند یک منِ دیوانه یاد، ارزانِ تو

ماند یک منِ دیوانه یاد، ارزانِ تو

مرا کم ولی همیشه دوست بدار...

مرا کم ولی همیشه دوست بدار...

به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه کوه

به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه کوه

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

که رفتن من، عین رفتن من باشد، و فرق داشته باشد ، با رفتن دیگران...

که رفتن من، عین رفتن من باشد، و فرق داشته باشد ، با رفتن دیگران...

برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای تو شور می زنه

برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای تو شور می زنه

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

این داستان: اختلاف سنی!

این داستان: اختلاف سنی!

مهـــرناز

یادت باشه قلب تو شکسته نیست
چیزهای شکسته کار نمی کنند

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۲ ب.ظ

جدا از اینکه هیچ وقت تو وبلاگم زیاد فعال نبودم :) ( نه جان من ادعای فعال بودنم بکن! ) — شمایی که نیشتو باز کردی و تو دلت داری به من می خندی ! اره شما ! حواسم بهت هستا. جمع کن لب و لوچه تو :| — ولی خب مهر ماه بود که استارتشو زدم ( الان که چی؟  باید خوشحال باشیم مثلا؟ )

روی صحبتم با کساییه که منو اینجا می خونن یا قبلا می خوندن و حتی شمایی که بعدا میای می خونی :) ( یعنی میخوای بگی هنوز کسی بهت سر میزنه؟ )

اقایی که یواشکی اومدی سر زدی اینجا و فکر کردی من نفهمیدم ( برووووووووو )

خانمی که دو روز یه بار و قبلا روزی دو بار مالکیت معنوی منو تا ته پر می کردی ( چی میگیییییی )

دوستان عزیزی که همیشه به یادم بودین و در چندین دوران غیبت کبیر ( فوق کبری ) و صغیر ( فوق صغری ) با هر روشی پیگیر حالم بودید و حتی منو برگردوندید (توجه ها جلب شه طرف برگردونِ کبیر بلاگر گندم خانوم) سه رخ روی صحبتم با شماست

گوش بدید چی می گم بعدش چایی داریم ( تو جیب ما رو نزن، نمی خواد چایی بدی )

دوست دارم مهرماه امسال هر کی که دوست داشت، برداشتش از من رو برام بنویسه. دقت کنید! دنبال تعریف و تمجید و مهرناز خیلی خوبه و بی نظیره نیستم ( تو رو خدا؟ =)) ) ، می دونی چی می خوام؟ وقتی اسم منو با خودت تکرار می کنی، چی تو ذهنت می گذره؟ ( من اصلا به تو فکر نمی کنم جانم، ایتز اکی؟ ) من اونو می خوام

حتی اگه انتقاد باشه، دلنشین نباشه... هرچی... من همونو می خوام ( بسه دیگه چقدر تکرار می کنی؟ یه بار گفتی فهمیدیم دیگه گلو جر دادن نداره. پس چی شد این چایی؟ )

هرکی دوست داشت و نوشت خواهش میکنم لینکشو برام بذاره یا همینجا بگه ( خیلی اخلاقش خوبه کادو هم می خواد !!! )

پیشاپیش از همه کمال تشکر رو دارم ممنون :)


- ( عه؟ کمال هم تشکر میکنه بابت این شر و ورات؟ )

+ ( خفه شو :/ )

- ( :| )

+ ( خیلی ور می زنی. استثنائا تو یکی نمی خواد کادو بدی. همین که از وبلاگ من گمشی بیرون بهترین کادوئه -__- )

- ( چِتیا )

+ ( بیرون )

- ( پ ن فکر کردی می مونم ! وقتی نمی دونم چته تو چت بودن خودت تنهات میزارم -__- )

+ ( هِررری -__+ )


:))

  • ۹۷/۰۷/۰۲
  • مهرناز .ج

نظرات (۸)

  • صبورا کرمی
  • مهرناز: همون که داداش دوقلوش رو خیلی دوست داره
    همون که عاشق خیابون ولیعصره. همون که کیفشو گم کرده بود


    پاسخ:
    خب اینارو من خودم لا به لای نوشته هام بهتون گفتم
    منظورم یه چیزیه که من نگفتم و خودتون بهش رسیدین
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • موز نمیدین؟! :-))

    پاسخ:
    شما اول بشین، موزم می دیم 
    دیر اومدی نخواه زود برو :))))
  • صبورا کرمی
  • چی بگم خب🤔
    بهش فکر میکنم خاتون
    پاسخ:
    ممنون عزیزم :)
  • گندم بانو
  • من صدات میاد تو ذهنم! با اون لحن ملیح و با کلاس! ^__^
    بعدم تیپ شیکت! :)
    بعدم یادم میوفته که آخر قصه نهال و فرهادو نگفتی برامون :/
    پاسخ:
    عزیییییییییزم ^__^
    نظر لطفته قربونت برم ممنون :*
    عجب !! اونو حق تالیفشو فروختم به ناشر دیگه نمی شد اخرشو لو بدم. البته بعد پشیمون شدم و قرارداد رو با پرداخت ضرر و زیان فسخ کردم. حس می کردم یکی از بچه هامو دارم می فروشم !
    دیگه به هرحال غیرت دارم روشون :)
    عرضم به حضورت قبلا یعنی اون اوایل که اشنا شده بودیم(یادمه از وبلاگ پلاک هفت همو شناختیم تو صندلی داغ:دی ازم سوال پرسیده بودی درباره کتاب و اینا)
    من فکر میکردم هم سن خودم باشی -_- به خاطر همین احساس راحتی بیشتری داشتم. اما به مرور که میخوندم وبتو و اشنا تر شدم فهمیدم جای استاد منو داری:)
    والا
    بعد نظر گذاشتن به سبک قدیم برام سخت شد. سعی میکنم احترام بزرگ ترمو داشته باشم:دی
    این که میگم مهرناز یاد چی میافتم. میتونم بگم بامعرفتی و خانم^_^
    مثلا خیلی سختمه بگم تو بهت با شما راحت ترم ولی از یک طرف هم حس دور بودن بهم میده این سبک حرف زدن -_-
    همین
    پاسخ:
    بیخیااااال! استاد چیه ؟ :)))
    نه بابا این حرفا چیه عزیزم راحت باش هرجور راحتی همون جور باش با من. اصلا فکر بزرگتری کوچکتری رو نکن :)
    اره همونجا با هم اشنا شدیم و خدا رو شکر که اشنا شدیم
    ممنونم بابت احترام و  ارزشی که برام قائلی عزیزم
    وکلی کامنتت حالمو خوب کرد مرسی :*
  • گندم بانو
  • خو میذاشتی چاپ بشه لااقل بریم کتابشو بخونیم :))
    پاسخ:
    چاپ میشه ولی اگه حق تالیفشو بفروشم دیگه همه چیش از اختیار من خارج میشه ، میشه مال ناشر
  • روشــنا ...
  • مهرناز:مهربون!
    پاسخ:
    :) :*
    مهرناز... یعنی آرامش دیگه 😊
    پاسخ:
    ممنون..
    شما اینجا رو می خوندید؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">