مهـــرناز

و در پشت پرده ها گرگ و میش و سگ و گربه با هم عشق بازی می کنند...

مهـــرناز

و در پشت پرده ها گرگ و میش و سگ و گربه با هم عشق بازی می کنند...

فهمیدنِ بیماری، تنها راه درمان بیماریه

فهمیدنِ بیماری، تنها راه درمان بیماریه

مگه جز من تو این دنیا کسی می گرده دنبالت، کجا میری تو این سرما کجا میری با این حالت

مگه جز من تو این دنیا کسی می گرده دنبالت، کجا میری تو این سرما کجا میری با این حالت

ماند یک منِ دیوانه یاد، ارزانِ تو

ماند یک منِ دیوانه یاد، ارزانِ تو

مرا کم ولی همیشه دوست بدار...

مرا کم ولی همیشه دوست بدار...

به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه کوه

به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه کوه

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

که رفتن من، عین رفتن من باشد، و فرق داشته باشد ، با رفتن دیگران...

که رفتن من، عین رفتن من باشد، و فرق داشته باشد ، با رفتن دیگران...

برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای تو شور می زنه

برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای تو شور می زنه

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

این داستان: اختلاف سنی!

این داستان: اختلاف سنی!

مهـــرناز

یادت باشه قلب تو شکسته نیست
چیزهای شکسته کار نمی کنند

 

داداش کوچیکه - از دیوید بکام وقتی بازی می کرد پرسیدن چرا کچل کردی؟ گفت می خوام مردم به خاطر فوتبالم منو دوست داشته باشن نه قیافم. حالا حکایت منم همینه. اونجوری نگام نکنین

با برادر جان نگاهی رد و بدل کردیم و دوباره زل زدیم به صفحه لپ تاپ و تماس تصویری مون با داداش کوچیکه!

من – اون دیوید بکام بود این تویی

داداش کوچیکه – یعنی چی؟

من – یعنی اون دیوید بکام بود ولی این تویی

داداش کوچیکه – باز همونو میگه

برادر جان – اگه جواب بهتری می خوای، سوال بهتری بپرس

داداش کوچیکه – سی و هفتمین تماستون رو وصل نکردم که بشینم جلوتون سوال بپرسم جواب بگیرم

من – ننگ بر تو! بدهکارم شدیم؟ ببین بچه! وقتی بعد از سی و شش تماسی که باهات گرفتیم و تو لطف کردی همه شونو بی پاسخ گذاشتی ازت دست نکشیدیم و واسه بار سی و هفتم شانسمونو امتحان کردیم یعنی بهت اهمیت می دیم. یعنی نگرانتیم. می فهمی نگرانی یعنی چی؟

داداش کوچیکه – وقتی اون سی و شش تا رو بی پاسخ گذاشتم یعنی می تونستم با سی و هفتمی هم همین کارو بکنم و وقتی نکردم یعنی می فهمم نگرانی یعنی چی

من – اهان! الان تشکر هم باید بکنیم؟ پس اگه می فهمی نشین جلومون و تئوری مسخره دیوید بکام رو تحویلمون بده. یه کلمه بگو چته خلاص

 

داداش کوچیکه دستی تو موهاش کشید و تکیه داد به صندلیش. چند ماهه به خاطر کارش مجبور شده از ما جدا شه و کلا بره شمال زندگی کنه. حالا بعد از دو هفته بی خبری با ظاهری اشفته ( ریش های نامرتب و موهای به شدت کوتاه شده و نافرم اونم کسی که مثل ناموسش رو موهاش حساس بود و هیچ وقت تا این حد کوتاه نمی کرد و اجازه نمی داد به این وضع بیفته‌ ) توی تماس تصویری رو به رومون نشسته بود و می خواست این خواهر و برادر بزرگتر اینجا نگرانش نباشن !!

 

داداش کوچیکه – با یه کلمه نمی تونم جمعش کنم

برادر جان – شما با رمان جمعش کن فقط جمعش کن

 

یهو فکری مثل برق از سرم پرید!

 

من – پریا چطوره؟

 

خطوط چهره ش درهم رفت. زدم تو خال.

 

داداش کوچیکه – بعضی ادما فقط تو رو می خوان تا زمانی که تو هم اونا رو بخوای

 

یعنی چی؟ اگه جواب بهتری می خوای سوال بهتری بپرس. بجنب مهرناز

 

من – ببینم... پریایی در کار هست... هنوز ؟

داداش کوچیکه – یه روز انقدر منطقی میشم که قبول می کنم بعضیا مال من نیستن و نخواهند بود و بقیه عمرمو خوشبخت زندگی می کنم

برادر جان – تو این راه حتما کمکت می کنم ولی قبلش ازت می خوام بگی چی شده

داداش کوچیکه – ابوسعید ابوالخیر یه بیت داره میگه « آن یار طلب کن که تو را باشد و بس، معشوقه صد هزار کس را چه کنی؟ » واضحه یا بیشتر توضیح بدم؟

 

نگاه سنگینی بین من و برادر جان مبادله شد.

 

داداش کوچیکه – می خواستمش. ولی اون من رو هم می خواست. من رو به همراه بقیه. باورم نمیشه! حتی حیوونا هم کاری به جفت هم ندارن

 

یه لحظه اعصابم به هم ریخت. دستامو زدم به سینه و تکیه دادم عقب

 

من – البته ما انسانیم. بالاخره باید یه فرقی بین ما و حیوونا باشه

برادر جان – مهرناز !

داداش کوچیکه – وقتی یکی رو دوست داری یه بار بهش فرصت میدی. برای بار دوم هم همین کارو می کنی چون دل کندن سخته.

 

اه طفلک بیچاره من! بمیرم برات. بالاخره تو هم افتادی تو تله...

 

من – اشتباهه! اگه داری اجازه میدی یکی دلتو بارها و بارها بشکنه، پس در واقع اون شخص تویی که داری می شکنیش

داداش کوچیکه – اگه موضوع یه دوستی ساده بود خیلی راحت تر برخورد می کردم. ولی دقیقا قبل از سفرم حرفای جدی بینمون پیش اومد. قول و قرار ابد، اینده، موندن، خوب موندن، نرفتن...

من - همه مون اشتباه می کنیم... قول های تا ابد تو دنیایی می دیم که حتی زندگی درش موقتیه

برادرجان – از چیزی که حرف می زنی مطمئنی؟ شاید فقط یه سوءتفاهم باشه

 

داداش کوچیکه با سر جواب منفی داد و نفس عمیقی کشید. حلقه ای که حدس می زدم برای اون خریده باشه رو انداخت رو میز.

 

داداش کوچیکه – دیگه تموم شد

 

 ای من به فدای تو...

 

برادر جان – هی هی... منو نگاه کن... حتی خودتو... این همه ادم اومدن تو زندگیمون و بعدش رفتن. چی شد؟ مردیم؟

داداش کوچیکه – بدبختی همینه که نمی میریم

من – هی! می فهمی چی میگی؟ این همه ادم بیماری لاعلاج دارن راست راست هم تو شهر برای خودشون راه می رن کوچکترین اعتراضی هم نمی کنن حالا تو به خاطر یه شکست عشقی منتظری بمیری؟ چطور روت میشه؟

داداش کوچیکه – دفعه بعد یادت باشه اگه خواستی کسی رو تسلی بدی اولین قدم اینه که رنج اون ادم رو کوچیک نبینی

من – کوچیک نمی بینم فقط دارم برات روشن می کنم که بلاهای خیلی بدتر از این می تونستن انتظارتو بکشن. مردم با خیلی بیشتر از این دارن دست و پنجه نرم می کنن و حتی حرف مرگ هم نمی زنن. به ذهنت اموزش بده خوبی ها رو در هر شرایطی ببینه

داداش کوچیکه – خوبی ای تو ادمی که واسه همیشه روش حساب می کردم و اول راه تو زرد از اب در اومد نمی بینم

من – تنها کسی که می تونی واسه همیشه روش حساب کنی خودتی. چی بهت گفته بود؟ دوستت دارم، عاشقتم، اگه بری می میرم؟ ببین منو! اگه کسی بهت گفت بری من می میرم بزار برو. اگه مُرد پول خونشو من می دم. مردم فقط تو فیلما به خاطر عشق می میرن. به این چرت و پرتای عاشقانه گوش نکن. با چشمات باور کن نه گوشات. همیشه چیزی که راجع به مردم می بینی رو باور داشته باش نه چیزایی که ازشون می شنوی. حرف و دوستت دارم و بی تو نمی تونم رو همه می زنن. اما جوری که مردم ترکت می کنن همه چیزو بهت میگه. من می فهمم که گاهی اوقات این یه شخص نیست که از دست می دی. بلکه احساسی رو ازدست می دی که وقتی با اون بودی داشتی. بهت اجازه می دم که واسه احساست ناراحت باشی ولی این همه بی خبری و گوشه گیری کاری رو برات از پیش می بره؟

برادر جان – من واقعا متاسفم ولی می خوام بهت بگم همیشه اعتقاد داشتم حتی تو بدترین اتفاقا هم بزرگترین حکمتا هست. واسه برگردون چیزی که مال توئه تردید نکن ولی اگه مال تو نیست ولش کن بره. امروز بهتر از فردا و همین الان بهتر از چند لحظه بعده. اگه فکر می کنی می تونی، اگه فکر می کنی مال توئه همین الان لپتاپو ببند و برو دنبالش ولی اگه نظرت غیر اینه پس عین یه مرد بشین سر جات و مراحلشو طی کن. من می دونم که دلتنگی سخته ولی حتی اگه دق کردی، دلتنگی بکش اما یه رابطه اشتباه رو ادامه نده. برگشتن و رفتن دنبال یه ادم اشتباه مثل این می مونه که بخیه های زخمتو باز کنی. چی قراره گیرت بیاد جز درد و تعفن؟ اجازه نده یه نفر دو بار احساساتت رو به فنا بده. تو رابطه ای که قراره همش اشتباهات طرف مقابلتو ببخشی، یه بار خودتو برای انتخاب اشتباهت ببخش و تمومش کن

من – تو یه ادم خوب رو از دست ندادی. تو کسی رو از دست دادی که برای تو خوب نبود. اون قرار بود تو رو بارها  و بارها بشکنه و تو در خفا هر جور هست دوستش داشته باشی؟ خدای من! چطور یه نفر می تونه انقدر با بقیه مهربون باشه اما با خودش نه؟ ناراحت کننده نیست؟

برادرجان – امیدوارم واسه فراموش کردنش کار احمقانه ای نکنی. حکایتت نشه مثل اونی که برای فراموش کردن یکی، یکی دیگه رو اورد تو زندگیش و هزار نفرو بوسید تا بتونه این یکی رو فراموش کنه... یادت باشه سریع بری سراغ گزینه های جانشین یا این که تحت هر شرایطی موضعتو عوض نکنی جفتش دیوونگیه

من – من مثل بقیه بهت نمی گم فراموشش کن و بهش فکر نکن. اتفاقا برعکس. به نظر من برای فراموش کردن چیزی باید بهش فکر کنی. این یه پروسه ست. باید طی بشه. با فرار کردن ازش از بین نمی بریش، فقط عقبش می ندازی

برادرجان – به خودت اجازه اینو بده که از هر چیزی که موج منفی بهت میده دور شی. هیچ احتیاجی به توضیح نیست. فقط به اون چیزی که حس می کنی اعتماد کن. بعد از طی کردن این پروسه اگه فکر کردی لازمه با یکی اشنا بشی حتما این کارو بکن. انقدر این کارو بکن تا بالاخره یه روز ارامشت رو در تنهایی پیدا کنی

من - یه لحظه هایی هست که فکر می کنی دیگه نجات پیدا نمی کنی و بعد تو نجات پیدا می کنی. زندگی ادامه داره. هیچ وقت فکر نکن اینجا تهشه. همیشه بدون یه ته بدتر هم وجود داره.

برادر جان – سخت بگیری در لحظه به فنا میری ولی ساده بگیری بعدا یهو به خودت میای می بینی به فنا رفتی. حواست باشه کی رو کجا وارد زندگیت می کنی و کِی و کجا وارد زندگی کی میشی. یه فرصت دیگه به اونی که دوستت داره بده. شاید بقیه انقدر دوستت نداشتن

من - اگه کسی اومد اجازه بده بیاد. اگه کسی رفت اجازه بده بره. هیچی به زور انجام نمی گیره. یاد بگیر که ادما میرن. حتی اگه هزار بار قول داده باشن که نمیرن. همه قراره اخرش نادیده بگیرنت، ندو. زندگیتو رو این قانون بساز... کمتر غافلگیر میشی

برادرجان – فقط بیدار نشو و به ادمی فکر کن که می خوای بهش تبدیل بشی. بیدار شو و همون ادم شو.  دنبال چیزی که می خوای برو.. .یا کس دیگه ای خواهد رفت...

من – فقط با دیگران خوب برخورد نکن. با خودت هم خوب برخورد کن. فردا صبح ادامه و امتداد همین شبه و این یعنی برای عوض شدن حالت به چیزی بیشتر از تقویم احتیاج داری... در واقع تو فقط یه نفرو احتیاج داری که هرگز ازت دست نکشه... فقط یه نفر... و اون یه نفر خود تویی... و بعدش ما

برادرجان – هر وقت هر زمان هر جا هر اتفاقی برات افتاد دو چیزو هیچ وقت فراموش نکن: 1. هیچ کس تو نیست و این قدرت توئه  2. ما رو داری همیشه

من – امیدوارم که بدونی لیاقتشو داری. بهترین، صادق ترین، زیباترین و پاک ترین عشق در دنیا. نه تنها دوست داشته شدن توسط دیگران، بلکه دوست داشته شدن توسط خودت. که به آینه نگاه بندازی و با خودت فکر کنی «آره! من دقیقا همونیم که می خوام باشم». که از خودت مفتخر باشی. شجاع و روشن فکر باشی. که دیگه شکست عشقی کمترین اتفاقی باشه که بتونه برات بیفته. تو لایق اینی که بهترین و مراقب ترین ادما وارد زندگیت بشن. تو لایقشی. می دونی؟ لایق کل جهان. و هرگز نباید اینو فراموش کنی

 

داداش کوچیکه اشک هایی که به پهنای صورتش می ریختن رو با پشت دست پاک کرد و از همون پشت مانیتور به احتراممون وایساد.

 

داداش کوچیکه – می دونین چیه؟ من ادم مستقل و قوی ای هستم. خودم بلدم چطوری خودمو خوشحال کنم ولی برای خوشحال تر بودنم شما قُلا رو تو زندگیم کم داشتم. خیلی خوشحالم که شناختمتون و باهاتون بزرگ شدم. شما عالی هستید.

 

برادر جان همراه یکی از لبخندهای از سر رضایتش – جون، تو فقط خوشحال باش :)

 

برگشت سمت من و بعد از چند لحظه مکث ادامه داد

 

برادر جان – همه پسرا به یه دختر به عنوان بهترین دوست نیاز دارن. خوشحالم که تو اون دوست واسه ما بودی

 

قندی که تو دلم اب شد رو نادیده گرفتم

 

من – من اگه یه افتخار تو زندگیم داشته باشم اینه که خواهر شمام پسرا

 

دست من دور حلقه انگشت وسطیم و دست برادر جان دور ساعت مچیش و دست داداش کوچیکه دور زنجیر تو گردنش که پشت همه شون سه تا حرف « ام » با هم تشکیل یه حلقه داده بودن، مشت شد. سه تا ام... اول اسم سه تامون... همه جا همراه هم... حتی تو سخت ترین لانگ دیستنس ها... خدایا شکرت

 

 

 

 

 

 

+ داداش کوچیکه واقعا انقدر ضعیف نیست فقط بعضی وقتا اتفاقات ادما رو غافلگیر میکنه ! انشالله که همه مون این جور مواقع کار درست رو بکنیم و راه درست رو بریم

* بعضی ها رو باید تو این شرایط تنها بذاری تا بتونن فکر کنن و با مسئله کنار بیان ولی با توجه به شناختی که از داداش کوچیکه داشتیم تنها گذاشتنش مساوی با نابودیش بود. کلا این مدلیه که باید این جور مواقع هی باهاش حرف بزنی، هی بگی بگی تا بالاخره اویزه گوشش بشه. شما در مواجهه با چنین شخصی اول مطمئن بشید طرف چه جوریه! این جور مواقع باید چطور باهاش رفتار بشه؟ باید باهاش حرف بزنید یا ترکش کنید و اجازه بدید تو حال خودش باشه؟ حرف زدن همیشه جواب نمیده یهو مثل ما طرف رو نبندید به رگبار حرف! مورد ما این مدلی بود !

 

 

++چند نفر از دوستان دلشون برای این دو عدد داداش تنگ شده بود و درخواست پست می دادن منم با یه تیر چند نشون زدم. دیگه ببخشید طولانی شد. از لحظاتی بود که دوست داشتم حتما اینجا ثبتش کنم.

 

 

+++ عنوان قسمتی از شعر یغما گلرویی

 

 

  • ۹۷/۰۷/۱۳
  • مهرناز .ج

نظرات (۸)

سلام

درود مهرناز بانو
پاسخ:
علیک سلام !
خب خدا برای هم دیگه نگهتون داره^__^
پاسخ:
مرسی عزیزم ❤️
خدا شما و خانواده گلت رو هم حفظ کنه انشالله 🙏🏻
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • ان‌شاالله همیشه در کنار هم، پشت هم و دوست و حامی همدیگه باشید. خدا برای هم حفظتون کنه^__^ یه داستان غمناک تبدیل شد به یه داستان حماسیD:

    پاسخ:
    حماسی؟ 😂
    آره انگاری از دستمون در رفت دیگه :))
    ممنون عزیزم انشالله خدا شما و خانواده محترم رو هم حفظ کنه 🙏🏻
  • صبورا کرمی
  • الهی همیشه همینقدر صمیمی و یکدل با هم و کنار هم باشین.

    حس میکردم دارم دیالوگ فیلم میخونم😁
    پاسخ:
    ممنون عزیزم تو و خانواده گلت هم همینطور :)
    دیالوگ؟
    همین مونده فیلممون کنن :))
  • گندم بانو
  • چقد با کلاس حرف میزنین با هم!!! :)
    من همیشه اینجور وقتا نمیدونم چی باید بگم!! :/
    پاسخ:
    با کلاس؟ :)
    دیگه وقتایی که با هم جدی حرف می زنیم اینجوری میشیم وگرنه چرت و پرتم به هم زیاد می گیم :))))))))
    چقدر خوب که کنار همید 
    من و داداشم همینجوری هستیم 😉
    پاسخ:
    مرسی عزیزم
    خدا برای هم حفظتون کنه انشالله :)
  • روشــنا ...
  • کسی ک اینجوری رفته لیاقت موندن نداشته...
    خداحفظتون کنه برای هم😊
    پاسخ:
    اون نرفته.. حتی با تمام این حرف ها... ولی خب از چشم داداشم افتاد دیگه نمی خوادش... نمی تونه...
    مرسی روشنا جان دلم :*
    خدا تو و خانواده گلت رو حفظ کنه
  • روشــنا ...
  • این دیگه بدتره
    من بودم الان داشت اون دنیا با نکیر منکر سروکله میزد!
    پاسخ:
    یا علی 🤭
    انشالله که برای هیچ کس پیش نیاد 😞
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">