سرتو برگردون، دورتو نگاه کن. لیاقتت ایناست؟
" اگه قدرت اینو داری که یکی رو خوشحال کنی انجامش بده. دنیا به این بیشتر نیاز داره "
هفته پیش وقتی داشتم مبحث گراف رو برای یکی از بچه ها باز می کردم، وسط توضیحاتم این جمله رو بهش گفتم. چند لحظه تو چشمام نگاه کرد. انگار داشت چیزی رو با خودش سبک سنگین می کرد. بعد انگار که تصمیمشو گرفته باشه یه دفعه کیفشو کشید جلو، برگه ای رو از توش در اورد و گرفت جلوم و گفت:
- با اضافه کردن فقط پنج نمره به این برگه می تونید مادر منو خوشحال کنید. انجامش می دید؟
لحظه ای از قرار گرفتن تو این موقعیت معذب شدم. به برگه تو دستش نگاه کردم و گفتم:
- نمره فقط یه عدده! در حقیقت این بالا رفتن علم و پیشرفت کردن توئه که مادرت رو خوشحال می کنه. با اضافه کردن پنج نمره از طرف من، چیزی به تو اضافه نمیشه. اگه واقعا دنبال خوشحال کردن مادرتی از راهش این کارو بکن. اون به یه خوشحالی لحظه ای و پوچ احتیاجی نداره
نگاهش روم خیره موند. داشت به حرفام فکر می کرد. حداقل من دوست داشتم اینجوری فکر کنم. برگه رو از بین انگشت هاش بیرون کشیدم و گفتم:
- می تونم همین الان اون پنج نمره رو به برگه ات اضافه کنم و تو با چیزی که به دست نیوردی بری پیش مامانت و در ظاهر خوشحالش کنی، یا می تونم کمکت کنم خودت اون پنج نمره رو به دست بیاری. انتخاب با خودته
همچنان تو فکر بود. براش تکرار کردم:
- حاضر اماده می خوای؟ یا براش تلاش می کنی؟
- ۵ نظر
- ۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۰۳