بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...
دوشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۷ ق.ظ
بیشتر از یه روز نتونستم این اتفاق رو پیش خودم نگه دارم و تنهایی هضمش کنم.
زنگ زدم به سارا و با صدای بریده بریده و اشک هایی که نفهمیدم کی رو صورتم جاری شدن براش تعریف کردم
تا چند لحظه صداش نمی اومد! بدتر از من شوکه شده بود
تا آخر شب و حتی فرداش چندین بار تماس ها و پیام هاش رو روی موبایلم دریافت می کردم: « مهرناز ! گوش کن ببین چی میگم. همین الان زنگ می زنی و یه هفته مرخصی می گیری و همین فردا پا میشی میای خونه ما پیش من. فهمیدی؟ زتگ می زنی قبل از اینکه خودم بهشون زنگ بزنم »
علاوه بر اینکه از دوره دانشگاه با هم دوست بودیم، یک سال هم همکار بودیم و مدیرم رو می شناخت و تنها با فشردن یه دکمه رو موبایلش می تونست خیلی راحت بهش وصل شه.
کاری که گفت رو کردم و فقط یه پیام براش ارسال کردم:
« مرخصم. بیا بیا ببر مرا.... دلم از اینجا زده است... »
++ بشنوید
- ۹۷/۰۷/۳۰