شیر تو شیر !
ساعت: بوق سگ
حالت: خسته و داغون
طرف حساب: یه آدم زبون نفهم
مکان: جلو در کلاس فیلنامه نویسی - زمان ثبت نام
من - آقا یه اسم می خوای بنویسی، چی کار می کنی دو ساعته دیرمون شد
طرف - نداریم
من - چی ندارین؟
طرف - جا. جا نداریم. برو ترم بعد بیا
من - چی چی و نداریم..
طرف - همین که گفتم. گذاشتی روز آخر اومدی طلبکارم هستی؟ برو ترم بعد بیا
من - :|
طرف - قیافتو اون جوری نکن. کلاس بازیگریِ آقای ... هنوز بازه. می خوای اسمتو اون جا بنویسم؟
من - نه :|
طرف - چرا؟ خب از بازیگری شروع کن برو فیلنامه
من - :/
طرف - کارگردانی هم خالی داره. از اونم می تونی شروع کنی
من - ://
طرف - چیه؟
من - هیچی. دارم فکر می کنم فازتون چیه؟
طرف - :/ چی کار کنم آخر؟ بنویسم؟
من - می گم نه :|
طرف - مشکلت چیه؟ فیسشو که داری...
من - چی میگی آقا مث که فازت خیلی بالاست واسه خودت می بری و می دوزی. بیا پایین. من اصلا کارم بازیگری نیست. می نویسم. چندتام فیلنامه نوشتم ثبت کردم. اومدم مدرکشو بگیرم
طرف - پس برو ترم بعد بیا
***
ساعت: ادامه ساعت قبلی
حالت: ترکیده
طرف حساب: پدر جان در حالتی عصبانی
مکان: خونه
پدرجان - کجا بودی؟
من - دنبال کارای فیلنامه
پدرجان - سر و تهتو می زنن اونجایی، گلی هم به سرت زدی؟
من - :| الان چی شده دقیقا؟
پدرجان - کیف مدارک من کو؟
من - آهان. خب اینو بگین. نمی دونم
پدرجان - نمی دونم که نشد جواب. دست تو نیست؟
من - نه والا
پدرجان - دست تو نیست، دست اینم که نیست (اشاره به برادر جان). پس دست کدوم بی شعوریه؟
من - :|
برادرجان - :O
پدرجان - اگه برداشتین با زبون خوش بیارین بدین. اصلا شوخی قشنگی نیست
من - شوخی چیه. آخه کیف مدارک شما به چه درد ما می خوره؟
پدرجان - منم همینو می گم. به چه دردتون می خوره؟ بیارین پسش بدین
ما - :||
پدرجان - دِ وایسادین منو نگا می کنین که. مگه نمی گم پسش بدین؟
برادرجان - O.o
من - پدر کن یو اسپیک پرشن؟
برادرجان - «قهقهه»
پدرجان - منو مسخره می کنین؟ میگم بی شعورین بهتون بر می خوره. بخندین ولی بدونین تا کیف من پیدا نشه هیچکی حق نداره پاشو از این در بذاره بیرون
برادرجان - خب ما که هیچکی نیستیم، خودی ایم. پس با اجازه
پدرجان - وایسا بینم. تا کیف من پیدا نشه خودی نداریم. همتون بیخودین
همین موقع در باز شد و داداش کوچیکه اومد تو. سوییچ رو چرخوند دور انگشتش و پرت کرد رو میز:
- سلام بابا. سلام قُلا
دستشو کرد تو جیبش و در مقابل چشمای از حدقه درومده ما کیف مدارک بابا رو دراورد و گذاشت بغل سوییچ:
- عجب دور دوری بود
من - :/
برادرجان - :||
پدرجان - o.O
داداش کوچیکه - من خیلی خستم. جمیعا شب بخیر
من - ://
برادرجان - :||||
پدرجان - o.O همتون بی شعورین... وایسا بینم >_<
و در آخر داداش کوچیکه از شدت ضربات فنی من و برادرجان نتونست بخوابه و همچنان خسته ست -__-
پ.ن: با این وضعیتی که بیان پیدا کرده اصلا دلم نمیاد پست هایی فراتر از این و از اونایی که کلی روشون زمان میزارم و فکر می کنم بذارم. به نظر می رسه بیانم شیر تو شیر میشه... البته ما می دونیم تقصیر بیان نبوده، تقصیر برق بوده :)
گفتن اختلال از دیتا سنتر شرکت پارس آنلاین بوده، که لابد بوده :))
میگن همه چیز امن و امانه، حتما امانه :)))
میگن هیچ مشکلی پیش نیومده، شما هم بگید نیومده :))))
- ۹۵/۰۲/۱۱