در زل زدن به عمقِ عمقِ عمق تاریکی

عاشق شاعرایی ام که قلمشون جنون و پریشونی خاصی داره ...
از خواب میپرم! به اتاقی سرد
به زندگی ِ واقعی ِ یک مرد
به هر کسی که داشت ولم میکرد
به مشتهای خورده به دیوارم
از خواب میپرم به هم آغوشی
به عکسهای حافظه ی گوشی
خود را سپرده ام به فراموشی...
در بسته های خالی سیگارم
مامان چروک و زرد و پلاسیده
مامان کنار پنجره خوابیده
مامان مرا برای چه زاییده؟
تا صبح پشت پنجره می بارم
بغضی که کرده است سوالم را
شب را، تو را، مرا و خیالم را
آینده و گذشته و حالم را
باید که دست، از همه بردارم
از گریه های.. در دل شب کردن
کابوس ِ عشق دیدن و تب کردن
از زندگی ِ رو به عقب کردن
در دورهای باطلِ تکرارم
یک نامه هست در کمدم، مامان
یک نامه از خودم به خودم، مامان
از زندگیم خسته شدم، مامان
من مرگ را هم از تو طلبکارم
مادر: «چرا هنوز نخوابیدی؟»
مادر: «دوباره خواب ِ بدی دیدی؟»
«مامان! مرا برای چه زاییدی؟»
مادر:«فقط به خاطر پدرت...»
- ۹۴/۰۹/۱۱