مهـــرناز

و در پشت پرده ها گرگ و میش و سگ و گربه با هم عشق بازی می کنند...

مهـــرناز

و در پشت پرده ها گرگ و میش و سگ و گربه با هم عشق بازی می کنند...

فهمیدنِ بیماری، تنها راه درمان بیماریه

فهمیدنِ بیماری، تنها راه درمان بیماریه

مگه جز من تو این دنیا کسی می گرده دنبالت، کجا میری تو این سرما کجا میری با این حالت

مگه جز من تو این دنیا کسی می گرده دنبالت، کجا میری تو این سرما کجا میری با این حالت

ماند یک منِ دیوانه یاد، ارزانِ تو

ماند یک منِ دیوانه یاد، ارزانِ تو

مرا کم ولی همیشه دوست بدار...

مرا کم ولی همیشه دوست بدار...

به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه کوه

به که گویم درد دل را که شود تکرار در آینه کوه

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

که رفتن من، عین رفتن من باشد، و فرق داشته باشد ، با رفتن دیگران...

که رفتن من، عین رفتن من باشد، و فرق داشته باشد ، با رفتن دیگران...

برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای تو شور می زنه

برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت برای تو شور می زنه

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

این داستان: اختلاف سنی!

این داستان: اختلاف سنی!

مهـــرناز

یادت باشه قلب تو شکسته نیست
چیزهای شکسته کار نمی کنند

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

بیا بیا ببر مرا دلم از اینجا زده است...

دوشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۷ ق.ظ

بیشتر از یه روز نتونستم این اتفاق رو پیش خودم نگه دارم و تنهایی هضمش کنم.

زنگ زدم به سارا و با صدای بریده بریده و اشک هایی که نفهمیدم کی رو صورتم جاری شدن براش تعریف کردم

تا چند لحظه صداش نمی اومد! بدتر از من شوکه شده بود

تا آخر شب و حتی فرداش چندین بار تماس ها و پیام هاش رو روی موبایلم دریافت می کردم: « مهرناز ! گوش کن ببین چی میگم. همین الان زنگ می زنی و یه هفته مرخصی می گیری و همین فردا پا میشی میای خونه ما پیش من. فهمیدی؟ زتگ می زنی قبل از اینکه خودم بهشون زنگ بزنم »

علاوه بر اینکه از دوره دانشگاه با هم دوست بودیم، یک سال هم همکار بودیم و مدیرم رو می شناخت و تنها با فشردن یه دکمه رو موبایلش می تونست خیلی راحت بهش وصل شه.

کاری که گفت رو کردم و فقط یه پیام براش ارسال کردم:

« مرخصم. بیا بیا ببر مرا.... دلم از اینجا زده است... »

  • ۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۱:۵۷
  • مهرناز .ج

 

شاید نباید این پست رو می نوشتم...

یا حداقل باید قید جزئیاتش رو می زدم

شاید باید قفلش می کردم !

چیزی که می خواستم رو می نوشتم، یه رمز روش می ذاشتم و بدون اینکه اون رمزو به کسی بدم ولش می کردم همینجا تا سال ها خاک بخوره.

ولی اینجوری فرقی با گناهکارا نداشتم...

پنهون نکن، سرتو بگیر بالا و اجازه نده ترس بهت غلبه کنه

وقتی گناهی نداری...

  • مهرناز .ج

 

داداش کوچیکه - از دیوید بکام وقتی بازی می کرد پرسیدن چرا کچل کردی؟ گفت می خوام مردم به خاطر فوتبالم منو دوست داشته باشن نه قیافم. حالا حکایت منم همینه. اونجوری نگام نکنین

با برادر جان نگاهی رد و بدل کردیم و دوباره زل زدیم به صفحه لپ تاپ و تماس تصویری مون با داداش کوچیکه!

من – اون دیوید بکام بود این تویی

داداش کوچیکه – یعنی چی؟

من – یعنی اون دیوید بکام بود ولی این تویی

داداش کوچیکه – باز همونو میگه

برادر جان – اگه جواب بهتری می خوای، سوال بهتری بپرس

داداش کوچیکه – سی و هفتمین تماستون رو وصل نکردم که بشینم جلوتون سوال بپرسم جواب بگیرم

من – ننگ بر تو! بدهکارم شدیم؟ ببین بچه! وقتی بعد از سی و شش تماسی که باهات گرفتیم و تو لطف کردی همه شونو بی پاسخ گذاشتی ازت دست نکشیدیم و واسه بار سی و هفتم شانسمونو امتحان کردیم یعنی بهت اهمیت می دیم. یعنی نگرانتیم. می فهمی نگرانی یعنی چی؟

  • مهرناز .ج

بیاید کادوهاتون رو بدید لطفا

دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۲ ب.ظ

جدا از اینکه هیچ وقت تو وبلاگم زیاد فعال نبودم :) ( نه جان من ادعای فعال بودنم بکن! ) — شمایی که نیشتو باز کردی و تو دلت داری به من می خندی ! اره شما ! حواسم بهت هستا. جمع کن لب و لوچه تو :| — ولی خب مهر ماه بود که استارتشو زدم ( الان که چی؟  باید خوشحال باشیم مثلا؟ )

روی صحبتم با کساییه که منو اینجا می خونن یا قبلا می خوندن و حتی شمایی که بعدا میای می خونی :) ( یعنی میخوای بگی هنوز کسی بهت سر میزنه؟ )

اقایی که یواشکی اومدی سر زدی اینجا و فکر کردی من نفهمیدم ( برووووووووو )

خانمی که دو روز یه بار و قبلا روزی دو بار مالکیت معنوی منو تا ته پر می کردی ( چی میگیییییی )

دوستان عزیزی که همیشه به یادم بودین و در چندین دوران غیبت کبیر ( فوق کبری ) و صغیر ( فوق صغری ) با هر روشی پیگیر حالم بودید و حتی منو برگردوندید (توجه ها جلب شه طرف برگردونِ کبیر بلاگر گندم خانوم) سه رخ روی صحبتم با شماست

گوش بدید چی می گم بعدش چایی داریم ( تو جیب ما رو نزن، نمی خواد چایی بدی )

دوست دارم مهرماه امسال هر کی که دوست داشت، برداشتش از من رو برام بنویسه. دقت کنید! دنبال تعریف و تمجید و مهرناز خیلی خوبه و بی نظیره نیستم ( تو رو خدا؟ =)) ) ، می دونی چی می خوام؟ وقتی اسم منو با خودت تکرار می کنی، چی تو ذهنت می گذره؟ ( من اصلا به تو فکر نمی کنم جانم، ایتز اکی؟ ) من اونو می خوام

حتی اگه انتقاد باشه، دلنشین نباشه... هرچی... من همونو می خوام ( بسه دیگه چقدر تکرار می کنی؟ یه بار گفتی فهمیدیم دیگه گلو جر دادن نداره. پس چی شد این چایی؟ )

هرکی دوست داشت و نوشت خواهش میکنم لینکشو برام بذاره یا همینجا بگه ( خیلی اخلاقش خوبه کادو هم می خواد !!! )

پیشاپیش از همه کمال تشکر رو دارم ممنون :)

  • مهرناز .ج